اینک تویی اسیر چنبره ی
مارواژه ها
آنگاه که
در زیر سُمّ
ستوران بادپا
دور از نگاه سرد نقابدارهای شب
لرزید این زمین تب زده
..از
سستی عقاید سردابهای پوچ
گویی که گندم رعیّت سرخ نگاره ها،
از دستهای سبز ما
چو کاهی ربوده شد
سهشنبه 24 تیرماه سال 1393 ساعت 12:45 ق.ظ
فقط رفته ها بر میگردند اینجا جایی برای رفتن نیست برایم مهم نیست که چه کسی هستی امیدوارم برای توهم مهم نباشد ...
عقده ها را نمیدانم
و خورده شدن را ولی نوشته یتان زیبا بود...
با سنفونی اورشالیم خط چشمت را پاک کرده ام و به سرخی ستون لبهایت تکیه داده ام
به هر حال فکر رماتیسمم نبودم که خیس بود صورتکت خط بکش روی همین فردا و امروز را سر ببر دیروز را بالا بیاور
تو به جنون کشیده خواهی شد
و من به صلیب